این پیشگوییِ شروین حاجیپور درست و تاریخی شد
تقریبا از همان موقع که پیروز ماند و تبدیل به شمایلی از امیدواری شد، دقیقا از همان موقع میدانستیم که انتهای این مسیر روشن نیست.
تقریبا از همان موقع که پیروز ماند و تبدیل به شمایلی از امیدواری شد، دقیقا از همان موقع میدانستیم که انتهای این مسیر روشن نیست. هر بار که خندههایش شیطنتهایش و کرشمههایش دیده میشد، ماجرا یک بار بیشتر ترسناک میشد. مردم یا حداقل بخشهای زیادی از مردم با دیدن او به «ادامه» امیدوار میشدند و اصلا بودن او، خودِ برهان خلف بود. او یکی از خبرهای خوش تمام ماههای اخیر بود، یک دلیل برای این که گمان کنیم، نه، چشم نخوردهایم! اینها توهم است و زیادی سخت میگیریم. نرخ دلار، تورم کمرشکن…و این همه آشفته حالی همه کار «غیر» است، با وجود «پیروز» یک دلیل برای پراکنده کردن همهی آشفتگیها بود. حالا و الان و امروز صبح اما آن چه میترسیدیم اتفاق افتاد، آن یک دلیل را هم دیگر نداریم! آن جا که شروین حاجیپور خوانده بوده «برای پیروز و احتمال انقراضش» همه ترسیدیم، اما اصلا چرا باید چهار تا توئیت خوانده شده توسط یک جوانکِ تازه به استودیو رسیده تبدیل به حقیقت شود؟ پیروز جان باخت، شروین درست خوانده بود و روزنامه همشهری هم دیشب درست تیتر زده بود.
این پیشگوییِ شروین حاجیپور درست و تاریخی شد
امید و دلیل ما مُرد، اما حالا چگونه دلارِ شصت هزار تومانی را توجیه کنیم؟ تالابهای خشک را، پستهی یک میلیونی را، پیازِ پنجاه هزار تومانی را، کاندیدا شدن حسین فرکی برای تیم ملی را، استادیومهای سرد و مردانه را، سینماهای خاک گرفته را. ما دیگر دلیلی نداریم، دلیل بسازید و خنده بدهید! پیروز، دلیل بود، لبخند بود، امید بود! با این مردم ۱۴ساعت کار و ۴ساعت فیلترشکن از لبخند بگویید.
فرزانه ابراهیمزاده نوشت: پیروز سحرگاه نهم اسفند به خواهر و برادرش پیوست بعد از ده ماه که نفس کشید و قد کشید و دلبری کرد و به دلمان نشست عاشقشش شدیم انگار نه یک یوز که پسرک همه ما است و شد بخشی از امیدهای ما. اما حالا پیروز قشنگ دو بال دارد که او را به سمت آسمان برده است. دل خیلی از ما شکست و لرزید و برایش سوگواری میکنیم.
پیروز رفت این سمت تاریک و دردناک او است اما به نظرم یک سمت خوب هم دارد پیروز در جان ما نشسته و شده سرمایه ما برای دل بستن به امیدی بزرگتر برای حفاظت از حیوانات در خطر، برای حفاظت از آذر و توران گله کوچکشان. اگر منصفانه نگاه کنیم میبینیم پیروز به ما آموخت حیوانات میتوانند چقدر عزیز باشند. پیروز امروز نهم اسفند رفت پیروزی که جلوی چشم ما قد کشید و پیروز شد نماد امیدی بشود که تمام نمیشود. پیروز رفت اما امید هنوز جایی در توران و پردیسان هنوز هست امیدی که مدیون مردی هستیم که ۱۰ ماه همراه و همنفس پیروز بود و او بود که پیروز را در چشم ما پیروز کرد امروز او حتما غمگینتر از همه ماست.
سودابه فرضیپور درباره این مرگ تلخ نوشته: پیروز تلف شد. پیروز، تجسمِ امید و ادامه، دوام نیاورد. رفتنِ پیروز، رفتنیست نمادین با غمی عمیق. ما پیروز را دوست داشتیم. تولدش، بزرگشدنش، جستوخیزش، تهِ راه را برایمان روشن میکرد…
رضا صائمی نوشت: پیروز نمُرد، تلف شد…پیروز تلف شد و ما باز هم مرور کنیم تراژدی زیستن در این سرزمین را….شب را و روز را….هنوز را….پیروز رفت اما یاد چشمان مظلومش همچون خاطرهای زخمی در حافظه تاریخی ما میماند….پیروز و اتفاق انقراضش تلخ بود…خیلی تلخ…
سیامک رحمانی نوشت: اگر در کشوری توسعهیافته زندگی میکردیم، مسئولان میدانستند که باید بابت مرگ پیروز پیامی بدهند یا حرکتی بکنند. میدانستند که او نِماد امید و زندگی برای بخشی از ملت است. اما چه توقع ابلهانهای. دلخوشی مردم و عشقشان به تولهیوزی زیبا و در حال انقراض، آخرین دغدغهشان خواهد بود.
زینب کریمیان: پیروز رو بذاریم کنار بافتهای نابود شدهی شیراز، پیش سدهایی که برای خودنمایی آبگیری شدن، کنار هکتار هکتار جنگلهای سوخته، زایندهرود و کارون از دست رفته. پیروز رو بذاریم توی همون ردیف. در دل مملکتی که هر سال فرونشست میکنه، پایینتر میره و آروم آروم همه ما رو در خودش میبلعه