چطور بفهمیم اضطراب از کنترل ما خارج شده یا نه؟
این تصور که همیشه باید در آرامش و بدون استرس و ترس باشیم درست نیست. انسانها به دلیل وسواس زیادی که نسبت به کنترل و حفظ امنیت دارند، انتظار دارند آرامش و شادی در زندگی بدون هیچ حاشیه و نگرانی برقرار باشد که درحقیقت واقعبینانه نیست.
هنگامی که احساسات اولیه فیزیکی خود را از اضطراب به عنوان دلیلی برای نگرانی درک میکنیم، دلهره ما باعث ترشح آدرنالین میشود. نیاز ما به رهایی از اضطراب علائم ترس ما را افزایش میدهد. پذیرش این موضوع که اضطراب طبیعی است و ذاتاً خطرناک نیست، میتواند از کنترل خارج شدن آن جلوگیری کند.
داشتن برخی از افکار، احساسات یا احساسات اضطراب هیچ خطری یا مشکل مضری ندارد. در واقع، احساسات فیزیکی مرتبط با استرس مثل لرز یا تپش قلب ناخوشایند هستند، ولی ما را هوشیار و آگاه نگه میدارند. نوع دوم اضطراب شامل نحوه واکنش افراد به اضطراب اولی میشود که معمولا فیزیکی است. این دومین شکل از اضطراب است که افراد را به دردسر میاندازد.
هنگامی که احساسات فیزیکی اولیه (ناخوشایند اما بی ضرر) خود را از اضطراب به عنوان دلیلی برای نگرانی درک میکنیم، دلهره ما باعث ترشح آدرنالین در جریان خون میشود. این باعث میشود که اضطراب ما بیشتر شود، که معمولاً باعث فاجعهسازی و انتقاد از خود میشود. یک چرخه معیوب به وجود می آید و اضطراب از کنترل خارج میشود.
عامل مهمی که باعث ایجاد و تداوم این چرخه میشود، دیدن اضطراب به عنوان چیزی است که نباید داشته باشیم. نیاز ما برای رهایی از اضطراب علائم ما را افزایش میدهد. برای برخی، بیشتر شبیه بهمن است تا طوفان، زیرا شوک اولیه شناسایی لایههای شلی از زبالههای ذهنی و عاطفی را تکان میدهد تا زمانی که فرد از خفگی میترسد.
ما انتظار داریم که احساسات ما کاملاً یکنواخت باشد ما میخواهیم همیشه آرامش و شادی را احساس کنیم. در نتیجه، ما نمیتوانیم ناراحتی یا خطر درک شده ناشی از احساس اضطراب را کنترل کنیم. ناتوانی ما در پذیرش طیف کاملی از احساسات عادی انسانی (از جمله اضطراب نوع اول) باعث تشدید پریشانی ما میشود (نوع دوم اضطراب).
ما ترجیح میدهیم آینده را پیشبینی کنیم و کاملاً اشتباه کنیم تا اینکه بپذیریم هیچ سرنخی نداریم که قرار است چه اتفاقی بیفتد.