پدیده تماشاگران بی‌تفاوت

 پدیده تماشاگران بی‌تفاوت

تماشاگران بیتفاوت

در روانشناسی اجتماعی، پدیده‌ای وجود دارد که به آن اثر تماشاگران bystander effect گفته می‌شود. زمانی که فردی در یک موقعیت اورژانسی نیاز به کمک داشته باشد و جمع افراد پیرامونش هیچ کمکی به او نکنند، می‌گویند این پدیده رخ داده است.

جالب است که هر چه تعداد حاضران پیرامون فرد نیازمند کمک بیشتر باشد، احتمال ارائه کمک به او کمتر می‌شود. احتمالا این امر به این خاطر رخ می‌دهد که با افزایش حضار، تفسیر ذهنی تک‌تک افراد مختل می‌شود و آنها حادثه را یک مشکل تلقی نمی‌کنند و میزان قبول مسئولیت آنها کمتر می‌شود.

ششم آبان سال ۱۳۸۹، میدان کاج تهران شاهد چنین حادثه‌ای بود، در آن حادثه جوانی با ضربات چاقوی مرد دیگری در مقابل دیدگان مردم مجروح شد، اما عکس‌العمل مردم و مأموران آنقدر کند بود که جوان پس از ۴۵ دقیقه به بیمارستان رسید و فوت کرد.

هنگامی که خبر خادثه و فیلم‌اش در میان مردم پخش شد، تفسیرها متنوع بودند، خیلی‌ها صحبت از تنازل اخلاقی جامعه ایران می‌کردند، اما مثل بسیاری دیگر از پدیده‌های اجتماعی نمی‌توان این پدیده را هم فقط با همین یک پاسخ، توجیه کرد و جالب است بدانید که چنین حوادثی اصلا مختص ایران نبوده است.

مشهورترین حادثه مشابه که باعث جلب توجه عمومی و باز شدن پای روانشناسان برای توجیه مسئله شد، در ۱۳ مارس سال ۱۹۶۴ در نیویورک به وقوع پیوست. ساعت سه و پانزده دقیقه بامداد این روز، زنی به نام کاترین جنووز Catherine Genovese در حال بازگشت به آپارتمانش از سر کار بود که مورد حمله قرار گرفت، مردی به نام وینستون مزلی، دو بار به او چاقو زد. کاترین فریاد زد و کمک خواست، چندین نفر از همسایگان صدای او را شنیدند، اما به تصور اینکه صدای فرد آشفته‌حال یا مستی است، توجهی نکردند، مردی هم که متوجه قضیه شده بود صرفا فریاد زد که ضارب، دختر را تنها بگذارد، فریادی که ضارب را اندکی ترساند.

ضارب عقب‌نشینی کرد، اما چون هیچ کس دخالتی نکرد و به پلیس هم زنگ نزد، ده دقیقه بعد برگشت، کاترین را در حالی که جلوی آپارتمانش، نقش بر زمین بود، پیدا کرد، به او تجاوز کرد، ضربات بیشتری به او وارد کرد، کاترین را کشت و پنجاه دلار از پولش را سرفت کرد.

همه این حوادث، تنها در عرض ۳۰ دقیقه به وقوع پیوست، ۱۲ نفر حادثه را دیده بودند و یک تلفن آنها می‌توانست جان کاترین را نجات بدهد، اما هیچ کس این کار را نکرد!

حوادثی از این دست در ابعاد کوچک یا بزرگ در طول تاریخ، بارها تکرار شده‌اند، کشتار بومیان آمریکا و هولوکاست را می‌توان در میان موارد با ابعاد بزرگ این پدیده، جای داد.

اما بد نیست پیش از اینکه قدری به صورت علمی‌تر قضیه را بررسی کنیم، دو مورد دیگر را هم با مرور کنیم:

اعدام الکتریکی فیل توسط ادیسون: در کمال تعجب یکی از این موارد، در جریان رقابت علمی ادیسون و نیکولا تسلا به وقوع پیوست. در آن زمان ادیسون می‌خواست القا کند که جریان برق مستقیم او نسبت به جریان برق متناوب نیکولا تسلا، به مراتب ایمن‌تر است، برای اثبات این مسئله، او تصمیم گرفت که مقامات شهر نیویورک را متقاعد کند که با جریان برق متناوب، تعدادی از جانورانی را که به انسان‌های حمله کرده بودند و وجودشان به زعم او برای انسان‌های خطرناک بود، بکشند!

 

توپسی، فیلی بود که سه کارگر باغ‌وحش را در سه حادثه کشته بود و در صدر نامزدهای اعدام قرار گرفته بود، در چهارم ژانویه سال ۱۹۰۳، این قبل را باغ وحش لونا پارک بردند و او را با برق متناوب ۶۶۰۰ ولت اعدام کردند. البته ادیسون برای اینکه مطمئن بشود، فیل از اعدام الکتریکی جان سالم به در نمی‌برد، قبل از آن به فیل سیانید هم خورانده بود.

توپسی فیل چندان گناهکاری هم نبود، در یکی از موارد حمله او بی‌دلیل رخ نداده بود، چون کسی که به او غذا می‌داد، سعی داشت سیگار روشنی را به او بخوراند تا از زجر کشیدن حیوان لذت ببرد، حیوان هم عصبانی شده بود و کار فیلبان دیوانه را ساخته بود.

۱۵۰۰ نفر در آن محوطه جمع شده بودند، تا اعدام فیل را تماشا کنند، اما هیچ یک شکایتی نکرد و حرفی نزد. ادیسون حتی از اعدام فیلم برداشت، فیلمی که در یوتیوب هم می‌توانید آن را ببینید.

عکس مشعور کوین کارتر: کوین کارتر، عکاس مشهوری بود که در مارس سال ۱۹۹۳، یک عکس بسیار مشعور، هراس‌انگیز و تأثیرگذار گرفت، این عکس یک دختربچه آفریقایی قحطی‌زده و در حال مرگ را نشان می‌دهند که تنها و بی‌کس روی زمین افتاده است و لاشخوری در پشت او انتظار مرگش را می‌:شد.

زمانی که عکس پخش شد، یک بار کارتر ادعا کرد که او بیست دقیقه در محل انتظار کشید تا بلکه لاشخور بال‌هایش را باز کند، تا بتواند عکس تأثیرگذارتری بگیرد، اما چون لاشخور این کار نکرد، او از صحنه به همان صورت عکس گرفت، لاشخور را ترساند و دختربچه را رها کرد.

هیچ کس نمی‌داند عاقبت چه بر سر این دختربچه آمد، اما محتمل است که از گرسنگی مرده باشد. البته یک دوست کارتر قضیه را انکار می‌کند و می‌گوید که والدین دختربچه فقط لحظاتی او را ترک کرده بودند، تا از یک هواپیمای امداد، غذا تهیه کنند. اما خود کارتر می‌گوید که نمی‌خواست در آن زمان درگیر مسئله بشود.

کارتر برای این عکس جایزه پولیتزر گرفت، اما سال بعد با مسموم کردن خود با مونوکسید کربن در خودرو، خودکشی کرد.

خب، اینها حوادثی هراس‌آوری هستند که ما را بیشتر متوجه عمق قضیه می‌کنند، اما شاید جالب باشد که بدانید تحقیقات دو محقق در مورد جرایم نشان می‌دهد که فقط در ۳۷ درصد موارد قربانیان جنایات، نقش تماشاگران و حاضران در صحنه را مثبت ارزیابی می‌کنند و در بقیه موارد حضور آنها را یا بی‌ثمر و بی‌فایده می‌دانند و یا کاملا مضر.

بعد از مرگ کاترین جنووز در سال ۱۹۶۴، توجه همگان به این قضیه جلب شد، دانشمندان برای آزمایش، ترتیب آزمایشات اجتماعی اجتماعی ویژه‌ای دادند، در این آزمایشات دانشمندان در جمع داوطلب آزمون، یکی را محتاج کمک اورژانسی جلوه می‌دادند و بعد یاری‌رسانی و زمان مداخله سوژه‌های آزمایش را اندازه‌گیری می‌کردند.

یکی از توجیهات تماشاگران بی‌تفاوت، «چشم‌پوشی جمعی» است: وقتی جمعی حادثه‌ای را مشاهده می‌کند، هر فرد به طور ناخودآگاه برای اینکه بفهمد باید مداخله کند یا نه، به طور خودکار به عکس‌العمل دیگران توجه می‌کند و چون همه حاضران دیگر هم مشغول پایش دیگران هستند، در نهایت هیچ کس مداخله نمی‌کند!

توجیه دیگر «رقیق شدن مسئولیت» است، در یک جمع بزرگ، هر کس انتظار می‌کشد که کس دیگری پیدا شود و مسئولیت کمک را قبول کند و مسئولیت مستقیمی که متوجه تک تک افراد می‌شود، «رقیق» می‌شود.

به علاوه حضار از این بیم دارند که صلاحیتشان برای کمک کمتر از مأموران پلیس یا پزشکان باشد و چنانچه بعدا این افراد صلاحیت‌دار از راه برسند، نحوه یاری رساندن آنها زیر سؤال برود. بنابراین ترس از عواقب بد یارس‌رسانی یا از دست رفتن وجهه بین دوستان و افراد فامیل از عوامل اثر تماشاگران بی‌تفاوت است.

Nic

Related post

دیدگاهتان را بنویسید