از میل شدید به غذا خوردن تا خردمندی؛ چگونه بدن خود را بهتر بشناسیم؟
انسانها به طور طبیعی به غذا نیاز دارند تا زنده بمانند. این چیزی نیست که بتوان انکارش کرد یا ادعا کرد میتوان بدون غذا هم زنده ماند. بنابراین طبیعی است که گاهی اوقات میل شدیدی به غذا خوردن پیدا کنیم چون در واقع بدن ما نمیتواند مدت زمان زیادی بدون غذا دوام بیاورد. اگرچه شاید عدهای با این جمله مخالفت کنند، اما بعید است تاکنون در طول زندگی خود، میل شدیدی برای غذا خوردن یا هوس غذایی نداشته باشید. اما آیا این موضوع چیز بدی است؟ آیا باید کنترل شود؟ در این مطلب همراه ما باشید تا ببینیم میل شدید غذا خوردن از چه چیزی نشئت میگیرد، چرا چیز بدی نیست و چگونه میتوان با آن کنار آمد.
فهرست محتوا
چرا میل شدید به غذا خوردن دشمن شما نیست؟
حقیقتی که در میل شدید به غذا خوردن پنهان است
۷ تکنیک برای اینکه از میل شدید به غذا خوردن نکات مثبتی بیاموزیم
چگونه از غذایی که میخوریم لذت ببریم؟
میل شدید غذا خوردن؛ خلاصه
غذا خوردن دلایل زیادی دارد اما مهمترین آن بقا است. وقتی از بقا اطمینان پیدا کنیم، اندکی از عطش ما برای غذا خوردن کاسته میشود، اما گاهی اوقات میل شدید به خوردن یک غذای خاص باعث میشود وقتی بدن با کمبود آن مواجه میشود، برای به دست آوردن آن، فرد را کلافه میکند. مثلا میل شدید به خوردن شکلات، شیرینی، غذاهای ترش، غذاهای خانگی و هر چیز دیگری مثل اینها.
گاهی اوقات این ولع شدید به خاطر ارزش غذایی این مواد است اما معمولا کسی که برای غذا خوردن به ارزش غذایی توجه میکند، خیلی ولع ندارد؛ برخی دیگر به یک نوع مادهی خاص درون آن مواد غذایی اعتیاد پیدا میکنند، مثل کافئین در نوشابه؛ عدهی دیگری هم وجود دارند که تعدادشان از دو دستهی بالا بسیار بیشتر است، کسانی که به خاطر دلایل احساسی، میل شدید به غذا خوردن یا هوس غذایی دارند.
دلایل مختلفی میتواند باعث شود افراد هوس غذایی داشته باشند. از استرس گرفته تا کمخوابی، ناراحتی، شادی زیاد و…، بالاخره این حسی است که میتواند خود را در شرایطی که بدن دچار یک شوک میشود نشان دهد و چیزی هم نیست که بتوان جلوی آن را گرفت. حتی گاهی اوقات در پیش گرفتن یک سری رژیم غذایی خاص هم میتواند باعث این اتفاق شود. مثلا وقتی شما روزه میگیرید یا یک رژیم غذایی سنگین مثل روزهداری متناوب را تجربه میکنید، گاهی اوقات میل شدیدی به خوردن یک سری غذاهای خاص پیدا میکنید.
برخی از افراد تصور میکنند با این حسها، آنها بردهی غذا هستند و در نتیجه از غذا خوردن متنفر میشوند و سعی میکنند کمتر به سراغ آن بروند. آنها اشتیاق خود به غذا خوردن را سرکوب کرده و به نوعی با غذا قهر میکنند چون به باور آنها، این میل شدید یک خواستهی شیطانی است و آنها را از اصل دور میکند. برخی دیگر اما آنقدرها هم سختگیر نیستند و فقط میخواهند جلوی این اتفاق گرفته شود. چون وقتی شما ولع غذایی پیدا میکنید، بدنتان در صورت نرسیدن به آن غذا اذیت میشود و ممکن است ذهنتان به هم بریزد. حال تصور کنید این اتفاق ممکن است منشئی مثل استرس، بیخوابی، عصبانیت و… داشته باشد و نرسیدن به غذای مورد نظر هم به آن اضافه میشود که قاعدتا نتیجهی جالبی در پی ندارد. برای برخی دیگر هم اصلا این موضوع مشکل محسوب نمیشود چون آن را کاملا عادی در نظر میگیرند.
آنچه که قصد داریم در ادامه به آن بپردازیم، روشهایی است که به شما یاد میدهد با ولع غذایی کنار آمده و آن را تحت اختیار خود در بیاورید. همچنین به شما خواهیم گفت چگونه با غذای خود دوست باشید و آن را به چشم یک اتفاق خوب و ضروری در زندگی خود ببینید.
چرا میل شدید به غذا خوردن دشمن شما نیست؟
میل شدید به غذا خوردن
اگر فرهنگ «رژیم غذایی» را در زندگی خود بپذیریم و قبول کنیم که چیز بدی نیست، بنابراین میتوان ولغ غذایی را کنترل کرد. به عبارتی دیگر، این باوری است که خیلی از افراد دارند و فکر میکنند اگر ما روزه بگیریم یا رژیم غذایی سختی داشته باشیم، میتوانیم به مرور زمان در برابر اشتیاق شدیدمان به خوردن غذا هم مقاومت کنیم. نمیگوییم این حرف نادرست است یا ریشهی علمی و دینی ندارد؛ آن را تأیید هم نمیکنیم. برای برخی از افراد ممکن است پاسخ دهد و برای برخی از افراد وضعیت را بدتر کند. اما اگر یک راه دیگر وجود داشته باشد چطور؟
معمولا برای برطرف کردن یک مشکل نمیتوان خیلی به خود سخت گرفت. مخصوصا اگر آن مشکل ریشه در یک امر طبیعی و غریضی مثل غذا خوردن داشته باشد. باید دید اصلا چه چیزی از همان ابتدا باعث و بانی آن بوده که بتوان به شکل درستی با آن رفتار کرد. ولع شدید برای خوردن غذا دلایل متعددی ممکن است داشته باشد اما مهمترین دلایل که معمولا قابل رویت نیستند اما میتوان اثرات آن را دید، استرس زیاد یا احساسات شدید درونی است به گونهای که حتی گاهی اوقات هنگام سیری هم میل زیادی به خوردن یک سری غذاهای خاص یا هرگونه غذایی خواهید داشت.
به جای اینکه برای مقابله با این موضوع از رژیمهای غذایی سنگین استفاده کنید، کافی است اندکی به این قضیه فکر کنید و در واقع یک فرد خردمند باشید؛ اشتیاق خود را بپذیرید و از داشتن آن لذت ببرید. اگر آن را به رسمیت بشناسید، کنترل کردنش هم اصلا کار سختی نخواهد بود. طبق یک بررسی که در سال ۲۰۲۱ صورت گرفت، غذا خوردن شهودی به عنوان یک استراتژی سلامت روان سازگار در نظر گرفته میشود؛ به عبارتی دیگر، غذا خوردن شهودی، نوعی سبک غذایی است که نگرش سالم را نسبت به غذا و تصویر بدنی ترویج میدهد. در این شیوهی غذایی فرد فقط هنگام گرسنگی غذا میخورد و زمانی که حس میکند سیر است، دست از خوردن بر میدارد. برای اینکه فرد بتواند چنین قابلیتی پیدا کند باید نحوه اعتماد به بدن خود را بیاموزد و بین گرسنگی فیزیکی و احساسی تمایز قائل شود. این کار فوائد زیادی دارد از جمله:
تصویر بدنی مثبت
خوباوری و عزت نفس
سلامت کلی بدن
در سال ۲۰۲۰، ۱۴۹۱ نفر شامل افراد بالغ و نوجوان، به مدت ۸ سال پیاپی، با سبک غذا خوردن شهودی مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود آیا چنین عادتی میتواند در افزایش درک آنها نسبت به نیاز بدنشان موثر باشد یا خیر. نتیجهای که از این مطالعه به دست آمد نشان داد بسیاری از افراد حاضر در آزمایش توانستند به یک سری از اختلالات غذایی خود غلبه کرده و آنها را بهبود ببخشند. از جمله این بهبودیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
علائم افسردگی شدید
عزت نفس پایین
نارضایتی زیاد از بدن
رفتارهای کنترل وزن ناسالم مانند روزه گرفتن شدید و حذف وعدههای غذایی
رفتارهای شدید کنترل وزن مانند مصرف قرص های لاغری یا استفراغ
پرخوری
طبق گفتههای جینین راث، نویسنده، سخنران و مسئول کارگاه غذاخوری وسواسی (پرخوری) معتقد است اگر یک فرد بتواند سبک زندگی شهودی را در رابطه با غذا خوردن در پیش بگیرد، میتواند از چنگال تمایل شدید به خوردن غذا رهایی پیدا کند. این نویسنده در یکی از کتابهای خود با نام «زنان، غذا و خدا: راه باورنکردنی برای رسیدن به همه چیز»، در رابطه با مسیری که خودش برای برطرف کردن اختلال غذاییاش طی کرد به گفتوگو پرداخت و گفت که چگونه توانست کارگاه غذاخوری وسواسی را راهاندازی و به افرادی که از مشکل مشابه رنج میبردند کمک کند.
فلسفهی راث این است که در پیش گرفتن رژیم غذایی خیلی به کاهش وزن کمک نمیکند و در واقع اصلا ربطی به غذا ندارد. بلکه از احساس کمبود درونی نشئت میگیرد.
غذا خوردن وسواسی و بیاختیار فقط یک نشانه است؛ باور به این موضوع که شما خود را لایق دوستداشته شدن توسط خودتان نمیدانید، مسئلهی اصلی است.
راث میگوید اگر ما اشتیاق خود به غذا خوردن را به عنوان یک پدیدهی طبیعی در آغوش گرفته و بپذیریم، بدانیم این اشتیاق ایمن است و قابل اعتماد، میتوانیم صدای درونی خود را بشنویم؛ صدایی که به ما میگوید دقیقا از ما چه میخواهد. اما ما با پیامهای کلیشهای دربارهی غذا خوردن نظیر «وزن من زیاد شده و باید کمی لاغر شوم، باید سالم غذا بخورم، باید کمتر غذا بخورم و…» اجازه نمیدهیم صدای بدنمان به گوشمان برسد.
در نتیجهی این موضوع، نه تنها از بدنمان هیچ اطلاعی کسب نمیکنیم، بلکه اصلا نمیتوانیم مشکل خود را ریشهیابی کنیم. ما اصلا لاغر نیستیم و بدنمان هم تمایل و آمادگی لاغری را ندارد اما به محض اینکه مورد یک حجمه یا فشار قرار میگیریم و میل شدیدی به خوردن پیدا میکنیم، فکر میکنیم ممکن است بیمار شویم یا وزن اضافه کنیم؛ در نتیجه بدون اینکه اصلا به مشکل اصلی فکر کنیم، رژیم میگیریم و بدن را به ورطهی نابودی میکشانیم.
هیچوقت و در هیچ زمان و مکانی چنین چیزی درست نبوده که ارزش بدن و روح ما به عددی در مقیاس (وزن) وابسته است. زمنی که ما میپذیریم خود را با وزن تعریف کنیم، گویا چیزی در درون ما طغیان میکند.
منظور راث از «طغیان» این است که وقتی ما برخلاف میل طبیعی و ذاتی بدن خود دست به کاری میزنیم، بدنمان از پذیرش آن امتناع میکند و در نتیجهی آن ممکن است با مشکلات زیادی مواجه شویم. یکی از افرادی که باوری مشابه راث دارد، اسلوئین الیزابت، یک مربی تناسب اندام است. او نخستین بار اختلال غذایی خود را قبل از اینکه بتواند به دیگران در این رابطه مشاوره دهد تجربه کرد.
من در گذشته با اختلال غذایی رنج برده و تصویر نادرستی از بدن خود داشتم. این چیزی بود که در نهایت باعث شود خودم الهامبخش زنان دیگر شوم.
برای الیزابت، اشتیاق شدید به خوردن غذا، روی نیاز او به کنترل کردن بدنش سایه انداخته بود. او میگوید پس از مدتی متوجه شد که اصلا این مشکل او ربطی به غذا خوردن ندارد؛ الیزابت نیاز داشت بتواند خود را کنترل کند و از حال و هوای تمایل به بینظیر بودن بیرون بیاید. الیزابت میگوید هوس غذایی یا میل شدید به غذا خوردن در واقع راهی بود که او از آن برای بروز ترسش استفاده میکرد و اختیاری هم در این زمینه نداشت. اگرچه الیزابت از سبک زندگی غذا خوردن شهودی و فوائد آن مطلع بود اما احساس کرد هنوز یک مورد دیگر برای بررسی وجود دارد.
من فقط چیزهای سطحی از غذا خوردن شهودی را میدیدم. مثلا «فقط هرچه را که برایش اشتیاق داری بخور و همین». این برای اینکه بتوانم خود را درمان کنم کافی نبود.
حقیقتی که در میل شدید به غذا خوردن پنهان است
میل شدید غذا خوردن دقیقا چیست
اگر هوس غذایی یا اشتیاق زیاد به غذا خوردن روی یک احساس درونی سایه انداخته، پس در واقع سرکوب کردن یا کنترل کردن آن با استفاده از روشهای سخت مثل رژیم غذایی نمیتواند یک راه حل دائمی و مناسب باشد.
طبق مطالعهای که در سال ۲۰۲۰ صورت گرفت، مشخص شد محرومیت از غذا فقط باعث اشتیاق به خوردن غذاهایی میشود که از خوردن آنها در یک سری شرایط خاص مثلا یک سری غذاهای به خصوص اجتناب میشود. این مطالعه نشان داد که اشتیاق زیاد به غذا خوردن در واقع یک پاسخ شرطی است که ما آنها را با توجه به نشانههایی که آموختهایم بروز میدهیم، نه اینکه لزوما به انرژی غذایی آنها نیازی داشته باشیم یا وقتی بدنمان احساس نیاز واقعی کرد آنها را مصرف کنیم. وقتی چیز نادرستی به خاطر آموختن نشانههای نادرست در ما رشد پیدا میکند، با یاد نگرفتن آن نشانهها یا فراموش کردنشان میتواند از بین برود.
اگرچه سخت است بخواهیم بگوییم این نشانهها دقیقا چه هستند و از کجا میآیند، اما به نظر میرسد غالبا ریشهی احساسی داشته باشند. طبق گفتهی الیزابت، ظاهرا این مشکل ریشه در ذهن ناخودآگاه ما دارد و از ترس میآید: ترس از دوست داشته نشدن، ترس از بیارزش بودن، ترس از عالی نبودن و ترس از تحت کنترل بودن. راث هم نظر مشاب، هی دارد.
راث برای اینکه اشتیاق زیاد به غذا خوردن یا همان هوس غذایی را ریشهیابی کند، از دانشآموزانش خواست تا در رابطه با نیازها و اشتیاق بدنشان کنجکاو شده و با دقت به آن گوش دهند. یعنی در واقع به این درک برسند که ادعای «غذا میتواند همه چیز را حل کند» دروغی بیش نیست.
کنجکاوی و به دنبال دلیل بودن، به شما اجازه میدهد به جای سرکوب یا عقبنشینی از احساست خود (ترس)، با آنها ارتباط برقرار کنید. ما نمیخواهیم کاری که انجام میدهید را تغییر دهیم، بلکه میخواهیم شاهد کارهایی باشیم که با آگاهی بالا و کنجکاوی کافی انجام میدهید. ما میخواهیم شاهد آن میزان مهربانی، عشق و علاقه نسبت به بدنتان درون شما باشیم که دروغها و باورهای قدیمی که بر پایهی اجبار و بیاختیاری هستند خود را نشان داده و از بین بروند.
راث به جای اعمال تغییرات عجیب و غریب و بیفایده مانند تعویض یک کلوچه با یک کیک برنج، دانشآموزانش را تشویق میکرد تا با دلیل به دنبال غذا بروند و واقعا غذا را به عنوان منبع آرامش خود در آن لحظه ببینند؛ نه یک کار عبث و بیهوده که دائما باید آن را انجام دهند تا بتوانند ترس و احساسات درونی خود را سرکوب کنند یا از فرط پرخوری به گوشهای افتاده و نای نفس کشیدن هم نداشته باشند.
وقتی بالاخره متوجه میشوید که غذا خوردن زندگی شما را زمانی که خستهاید، کلافهاید یا تنها هستید نجات نمیدهد، دست بر میدارید. وقتی به خودتان بیشتر از غذا باور پیدا میکنید، دیگر غذا را به عنوان تنها شانس خود برای رهایی از مشکلات در نظر نمیگیرید.
یک مثال برای این موضوع میزنیم تا درکش راحتتر باشد. شما وقتی امتحان داشته باشید و به خاطر آن استرس بگیرید، شاید پرخوری کنید. اما آیا تا قبل از امتحان استرس شما برطرف میشود؟ قطعا خیر. مگر میشود شما به خاطر ناآگاهی از نتیجهی یک آزمون استرس بگیرید و بعد با پرخوری آن استرس را برطرف کنید؟ شما تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که با پرخوری، استرس خود را سرکوب کنید، ترس خود را برای لحظهای هم که شده فراموش کنید وگرنه چرا بدنی که در شرایط عادی به غذا نیاز ندارد باید در آن زمان غذا بخورد؟
پس میتوان دریافت که در شرایطی مثل این، غذا خوردن یک منبع آرامشبخش نیست بلکه یک پوششی است که با آن میخواهیم ترس و استرس خود را برای لحظهای فراموش کنیم و این کار از نگاه راث درست نیست. اگر ما با استرس خود روبرو شده و با روش درست آن را حل کنیم، دفعات بعد نه تنها به خاطر چنین موضوعات پیش پا افتادهای استرس نمیگیریم بلکه دیگر نیازی هم نیست بدنمان را با مصرف غذاهای گوناگون تحت فشار قرار دهیم.
وقتی به این درک برسید، دیگر متوجه میشوید که غذا نمیتواند همیشه و همه جا مشکلات شما را برطرف کند و آن جاست که آرام میگیرید.
۷ تکنیک برای اینکه از میل شدید به غذا خوردن نکات مثبتی بیاموزیم
۷ تکنیک برای اینکه از هوس غذایی نکات مثبتی بیاموزیم
تا اینجا آموختهایم که اشتیاق به غذا یا هوس غذایی اگرچه یک اتفاق خوشایندی نیست، اما یک چیز شیطانی هم نباید در نظر گرفته شود چرا که میتوان از آن چیزهای زیادی آموخت و به شناخت کافی از بدن دست پیدا کرد. حالا میدانیم این اتفاق یک واکنش شرطی و در واقع غیر ارادی است که بدنمان برای پنهان کردن احساسات درونی از خود بروز میدهد. اما پرسشی که به وجود میآید این است؛ حالا چه؟ با این دانستهها میتوان به چه چیزی دست پیدا کرد؟ تکنیکهای زیر به شما کمک میکنند به یک شناخت کافی از بدن خود برسید تا هیچوقت نخواهید با غذا خوردن، احساسات خود را سرکوب یا آنها را پنهان کنید.
۱. به هوس غذایی خود گوش دهید
قطعا اشتیاق بیش از حد شما برای خورد غذا همیشگی نیست و هرزگاهی به خاطر یک سری اتفاقات پیش میآید. به جای اینکه این احساست را سرکوب کنید، نادیده بگیرید یا به سرعت به آنها پاسخ دهید، به آن گوش دهید. ببینید اصلا بدن از شما چه میخواهد و برای چه میخواهد؛ شما که تا چند دقیقهی پیش احساس گرسنگی نداشتهاید چگونه اکنون فقط با خوردن غذا آرام میگیرید؟ الیزابت میگوید نشانههای شما از جمله همین اشتیاق مفرط برای غذا خوردن به شما اطلاعات خوبی از نیاز بدنتان میدهد. کافی است این دو کار را انجام دهید:
به هوس غذایی خود گوش دهید، ببینید بدن چه نیازی در آن لحظه دارد، اگر به پاسخ درستی دست پیدا نکردید و همچنان دلتان میخواهد چیزی بخورید، از غذایی که دارید لذت ببرید و بدانید مشکل خاصی برایتان به وجود نخواهد آمد. در واقع شما در ابتدا باید متوجه شوید چه احساس، خاطره یا تصویری باعث شده که شما بخواهید به غذا خوردن روی بیاورید. قرار نیست اشتیاق خود را کنجکاو کنید، فقط میخواهید بدانید به خاطر چه چیزی چنین حسی به وجود آمده است. فقط اجازه دهید پاسخ به صورت طبیعی به ذهنتان خطور کند چون همیشه همانجاست و زحمت خاصی برای یافتن آن نیاز نیست.
دوم اینکه باید ببینید آیا با انجام کارهای دیگر میتوانید نیاز بدن را برطرف کنید یا خیر. مثلا کمی آب بنوشید، چرت بزنید، پیادهروی کنید، با دوستان صمیمی خود تماس گرفته یا با آنها بیرون بروید، دوش آب گرم بگیرید و مواردی از این دست. یعنی هر کاری جز غذا خوردن را امتحان کنید و ببینید آیا تأثیری در بهبود حس و حالتان ایجاد میشود یا خیر.
اگر مشکل شما، یعنی این اشتیاق مفرط به غذا خوردن از یک سری احساسات درونی نشات بگیرد، قطعا با انجام یکی دو مورد از کارهای بالا حس میکنید که دیگر به خوردن آن غذای خاصی که در ذهنتان هست، علاقهی شدیدی ندارید. این نشان میدهد که حس غذا خوردن شما از گرسنگی یا نیاز بدن به آن غذای خاص به وجود نیامده بلکه عصبی است و اینکه به آن پاسخی که میخواهد را ندادید بهترین کار را انجام دادهاید.
وقتی تمام این کارها را انجام دادهاید اما باز هم حس گرسنگی شما را بیامان کرده، ایرادی ندارد اگر هرچه میخواهید بخورید. از غذا خوردن لذت ببرید و بدانید شما هرکاری که باید را برای برطرف کردن مشکل انجام دادهاید؛ ظاهرا بدنتان واقعا به غذا نیاز دارد که امانتان را بریده در غیر این صورت احساسات درونی، فشار یا استرس را میتوان بدون غذا خوردن هم برطرف کرد.
۲. از ظرفیت شکمتان آگاه باشید
راث همیشه به دانشآموزانش یاد میدهد که به شکم خود توجه کنند. اصلیترین دلیل این موضوع این است که شکم، یکی از اعضای بدن است که بسیاری از دانشآموزان سعی در پنهان کردن یا نادیده گرفتن آن دارند. او میگوید:
شما فرآیند بازگشت به بدن شکم و تنفس خود را آغاز میکنید چون آنها اکنون و در همین لحظه اینجا حضور دارند. فقط همین لحظه است که باید تصمیم بگیرید میخواهید غذا بخورید یا خیر.
اقداماتی که راث معتقد است باید در این مرحله صورت بگیرد عبارتاند از:
از احساسات درون شکم خود مطلع شوید. از جمله این موارد میتوان به بیحسی، خالی بودن، پر بودن، گزگز کردن، گرما یا هر چیز دیگری اشاره کرد.
همینطور که به احساسات شکم خود توجه میکنید، تنفس خود را بشمارید. این کار کمک میکند ذهن پرسهزنی در چیزهای مختلف را فراموش کرده و متمرکز شود. وقتی به عدد ۷ رسیدید، دوباره فرایند شمارش تنفس را آغاز کنید.
وقتی متوجه شدهاید که حس شکمتان را درک کردهاید، میتوانید تصمیم بگیرید که باید غذا بخورید یا کار دیگری انجام دهید. هر تصمیمی که در این مرحله بگیرید، بهترین راه برای برطرف کردن نیاز شما خواهد بود.
۳. تصمیمگیری را به بدن خود واگذار کنید
طبق گفتههای الیزابت، اینجا دقیقا همان نقطهای است که بسیاری از افرادی که او با آنها سر و کار داشته، اشتباه میکردهاند؛ این پرسش که آیا باید غذا بخورند یا خیر. او میگوید این پرسش در بسیاری از مواقع آنها را گیج کرده و قدرت تصمیمگیری را از آنها میگرفته است. به عنوان یک راه حل جالب، الیزابت به آنها پیشنهاد کرد تا تصمیمگیری را به بدن خود واگذار کنند. او میگوید:
دربارهی متابولسیم و کالریسوزی بدن خودم باید بگوییم خوشبختانه مغز من واقعا نباید چیزی را کنترل کند. در واقع این متابولیسم من است که باید کنترل را در اختیار بگیرد. بیایید ببینیم وقتی این تصمیم را واگذار میکنیم چه اتفاقی میافتد؛ لحظهای که به بدن خود اعتماد کرده و اجازه میدهید کنترل را در دست بگیرد و شرایط را مدیریت کند.
الیزابت میگوید این تصمیم برعهدهی همان بخشی از بدن است که باعث شده چنین اشتهای زیادی برای غذا خوردن داشته باشید. اگر بتوانید این کار را انجام دهید، به اعتقاد الیزابت به مرحلهای میرسیم که دیگر همه چیز تحت کنترلتان خواهد بود، نه اینکه شما تحت کنترل چیزی باشید. اینجاست که آرامش بیشتری خواهید داشت. او برای درک بهتر این مسئله پیشنهاد داده تا افراد تمام فرآیند را مثل اداره کردن یک شرکت ببینند. او میگوید:
مغز شما در نقش مدیرعامل این شرکت است و شما هم یک تیم دارید. شما اعتماد دارید کارمندانتان میتوانند خیلی خوب کار کنند و در نتیجه این به شما اجازه میدهد حس کنید همه چیز تحت کنترل است.
۴. نشانههایتان را بشناسید و یاد بگیرید
تمرینات بالا برای شناختن نیاز بدن و درک احساست شکم میتوانند به شما کمک کنند از غل و زنجیر ذهن خود رهایی یافته و به بدنتان وارد شوید. هرچه بیشتر تمرین کنید، بیشتر میتوانید نشانههای بدن خود را شناخته یا آنها را یاد بگیرید.
الیزابت میگوید فرهنگ رژیم گرفتن ما را درگیر جنبهی زیبایی کرده است. ما با این کار در واقع به این توجه میکنیم که سایر افراد اطراف ما چه میگویند، مجلهها چه میگویند، رژیمها چه میگویند و این در نهایت ما را از پا درآورده و سبک زندگی شهودی را از ما دور میکند. یاد گرفتن نشانههای بدنتان به شما کمک میکند همیشه بتوانید به راحتی با آن در تماس باشید.
نشانهها همیشه در دسترس هستند اما بسیاری از افراد آن را نادیده میگیرند. حالا میخواهد گرسنگی باشد، سیری باشد، یا اشتیاق زیاد برای خوردن غذا، هرچه که هست افراد این حسها را نادیده میگیرند و بدن هم برای اینکه توجهشان را جلب کند فریاد میزند.
وقتی شروع میکنید به توجه کردن به بدنتان، نه به یک چیز بیرونی، میتوانید اشتیاقات بدن خود را بهتر بشناسید و در زمانهای حساس، راحتتر به آن گوش دهید.
۵. میل شدید به غذا خوردن را به فال نیک بگیرید
الیزابت میگوید افرادی که او با آنها سر و کار داشته در بسیاری از مواقع از هوس غذایی خود میترسیدند. آنها گاهی اوقات اعتماد خود به خوردن شهودی را از دست میدادند چون میترسیدند اگر هرچه میخواهند بخورند، ممکن است کنترل خود را از دست بدهند. در واقع این ترس کسانی است که تمرینات بالا را انجام نداده و در واقع نمیدانند که این اشتهای زیادی از کجا سرچشمه میگیرد. الیزابت پیشنهاد میکند به جای اینکه از این چیزها بترسید، آنها را به فال نیک گرفته و بپذیرید.
این حقیقت را بپذیرید که هوس غذایی شما راهی است برای برقراری ارتباط با بدن. زیباست که چنین حسی داریم و میتوانیم با بدن خود ارتباط برقرار کنیم.
۶. بپرسید «چه چیز دیگری باعث گرسنگی من شده است؟»
یک بخش مهم دربارهی شناخت نشانههایتان این است که در رابطه با آنها کنجکاو شوید. الیزابت میگوید بهترین راه برای کنجکاو شدن این است که از خود بپرسید: «چه چیز دیگری باعث گرسنگی من شده است؟»
تصور کنید اکنون وقت صبحانه است، اما شما هوس کیک کردهاید. به صورت شهودی میدانید که کیک خوردن هنگام صبحانه برای سلامتی شما خیلی مفید نیست و بهتر است در زمان دیگری این کار را انجام دهید. حالا اگر این اشتیاق گذرا و موقتی باشد، خب برای همه پیش میآید و طبیعی است. اما اگر دارد شما را کلافه میکند، به جای اینکه به آن پاسخ دهید، آن را با سوالات متعدد خود مواجه کنید. بگویید: «خب، چرا من باید در این لحظه دلم بخواهد کیک بخورم؟» «من واقعا برای چه گرسنه هستم؟» دلایل زیر میتواند به ذهنتان بیاید؛
عشق
راحتی
جامعه
مقبولیت
استراحت
تأیید شدن
شادی
صمیمیت
هرچه بیشتر بپرسید و به پاسخهای درونیتان گوش دهید و اشتیاق خود را سرکوب نکنید، بیشتر میتوانید به پاسخهای درست دست پیدا کنید.
۷. غذاهایی که هوس میکنید را در خانه نگه دارید
حالا دیگر بدن خود را میشناسید و میدانید در شرایط سخت معمولا هوس چه چیزهایی را میکند. سعی کنید تا جاییی که امکان دارد این غذاها را درون خانه نگه دارید. این شاید به طور کل در تضاد با تمام چیزهایی باشد که تاکنون در همین مطلب یاد گرفتهایم اما این به معنای تناقض متن با ادعاهای خودش نیست. در واقع مثل تکنیک روبرو شدن با ترس عمل میکند. الیزابت معتقد است اگر شما غذاهایی که هوس میکنید را درون خانه نگه دارید، میتوانید بیشتر با این حقیقت که غذا درمان همه چیز نیست موافقت کنید.
شما هرچه دسترسی به این غذاها را محدودتر کنید، اشتیاق شما برای به دست آوردن آنها بیشتر میشود. مثلا شما میگوید فقط باید آخر هفتهها دسر بخورم و دسترسیتان به آن را محدود کنید. این کار جواب نمیدهد و اشتیاق شما از ابتدای هفته شروع شده و در آخر هفته هم به اوج خود میرسد.
به جای این کار، بهتر است یک تکه از غذای مورد علاقهی خود را همیشه در طول هفته در خانه نگه دارید. وقتی به خودتان اجازه بدهید هرچه را که میخوهید بخورید، اشتیاق شما دیگر خطرناک به نظر نخواهد آمد. البته باید توجه داشته باشید که این کار در راستای ۶ کار قبلی و با تمرینات زیاد صورت بگیرد، در غیر این صورت چه فایدهای دارد که برای شناسایی نیاز بدن خود کند و کاو کنید وقتی هرچه را که میخواهید، بخورید؟ هدف این است که به بدن خود بگویید حتی در صورت داشتن این غذاها و خوردن اندکی از آنها هم قرار نیست مشکلی از شما برطرف شود. بنابراین این اشتیاق به غذا خوردن در واقع سراب گرسنگی است، نه خود آن.
چگونه از غذایی که میخوریم لذت ببریم؟
برای اینکه از غذایی که میخورید لذت ببرید و به فکر لاغری، چاقی و مواردی از این دست نباشید، روشهایی وجود دارد که در ادامه به ۷ مورد از آنها اشاره میکنیم:
فقط زمانی که گرسنه هستید به سراغ غذا بروید تا بدنتان متوجه شود هر زمان نباید غذا بخورد.
در محیطی آرام و با حالت نشسته غذایتان را میل کنید. این محل شامل ماشین نمیشود؛ هرچقدر هم که راحت باشد.
بدون حواسپرتی غذا بخورید. مثلا هنگام غذا خوردن، رادیو، تلویزیون، گوشی، لپتاپ، روزنامه، کتاب و… کنارتان نباشد. شما با این کار نه کتابخوان یا کارمند متعهدی هستید و نه از غذای خود لذت برده و انرژی آن را دریافت میکنید. در واقع یک انسان بیهدف و بیبرنامه هستید که حتی نمیداند چه کاری را در چه زمانی انجام دهد و چگونه از زندگیاش لذت ببرد.
چیزی بخورید که بدنتان واقعا از شما میخواهد تا سالم بمانید.
آنقدر غذا بخورید که احساس سیری کنید؛ نه اینکه بیش از حد توان بخورید یا کمتر از ظرفیتتان.
در کنار دیگران غذا بخورید؛ با این قصد که بتوانند شما را ببینند.
با اشتها و لذت غذا بخورید و از این فرایند لذت ببرید تا بدنتان هم انرژی لازم را دریافت کند.
این کارها کمک میکنند شما بتوانید لذت غذا خوردن را به معنای واقعی کلمه درک کنید و هیچ حس خجالتی از غذا خوردن نداشته باشید.
میل شدید غذا خوردن؛ خلاصه
وقتی از رژیم گرفتن دست برداریم و تصمیم بگیریم به بدن خود گوش دهیم، چیزی را به دست میآوریم که وقتی آن را از دست دادیم، اصلا متوجهش نبودیم؛ صدای درونیمان. با گوش دادن به صدای درونی بدن خود، با گوش دادن به اشتیاق زیادمان به غذا خوردن، با احترام گذاشتن به خواستههای بدن و نه با سرکوب کردن یا سختگرفتن به آن، میتوانیم این صدا را به بهترین شکل ممکن پاسخ دهیم.