آیا خطر تبدیل شدن ایران به مستعمره چین وجود دارد؟
بر اساس مقالهای در نشریه «پترولیوم اکونومیست»، تهران و پکن طی سفر محمدجواد ظریف به چین در اواخر اوت، (اوایل شهریور) توافقی را بهروز کردند که در سال ۲۰۱۶ با نام همکاری جامع استراتژیک ایران و چین برقرار شده بود و موارد جدیدی را نیز به آن اضافه کردند. اکثر این موارد جدید بهصورت عمومی منتشر نشده است.
بر اساس این توافق، چین متعهد شده تا در دورهای بیستوپنجساله، ۲۸۰ میلیارد دلار در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی و ۱۲۰ میلیارد دلار در پروژههای مربوط به جاده و راهآهن ایران سرمایهگذاری کند. بر اساس اظهارت یک منبع ایرانی در مقاله یاد شده، در عوض، شرکتهای چینی میتوانند بدون مناقصه در هر دستاورد جدید یا تکمیل نشده حوزه نفت و گاز مشارکت کنند.
چین ضمناً برای تکمیل پروژهها، فنّاوری، کارکنان و اجزای دیگر را فراهم خواهد کرد. جالبترین شرط این است که ۵۰۰۰ نفر از کارکنان امنیتی چین برای محافظت از کارگران و متخصصان چینی به ایران خواهند آمد. بر اساس مقاله پترولیوم اکونومیست، چین این حق را خواهد داشت تا دو سال پرداختها را به تعویق بیندازد.
ایران به سرمایهگذاری نیاز دارد و چین را بهعنوان قدرتی که از لحاظ فرهنگی مقبول است، میبیند؛ اما بر اساس این توافقات، میزان حضور بالقوه چین در بخشهای حیاتی انرژی و زیرساختهای ایران چنان خواهد شد که آینده توسعه این بخشها در کنترل چین قرار میگیرد. درواقع، میزان امتیازات اعطا شده به چین، یادآور امتیازاتی است که ناصرالدینشاه قاجار در سال ۱۸۷۲ به بارون جولیوس رویتر بخشید. آن امتیازات منجر به اعتراضات عمومی شد و نهایتاً لغو گردید. آن زمان نیز نیازهای مالی و اقتصادی در پس این امتیازدهی بود که «تایمز لندن» آن را بزرگترین تسلیم منابع یک کشور به کشوری خارجی در طول تاریخ خواند.
تصمیم ایران به دلایل مختلف میتواند برای استقلال سیاسی و اقتصادی این کشور زیانبار باشد. اول اینکه این امر به شکل قانون در معامله میان دو شریک نابرابر است که طرف ضعیفتر باید آگاه باشد تا با ایجاد توازن از طریق همکاری با سایر تجار یا دولتهای قدرتمند، خود را در برابر انگیزههای چپاولگرانه طرف قویتر محافظت کرده و بنابراین حدی از رقابت را ایجاد کند تا خود را از سلطه طرف قویتر برهاند؛ اما اگر ایران کنترل انحصاری نفت، گاز و صنایع پتروشیمی خود را به چین واگذار کند، نمیتواند هیچ حرفی در برابر اقدامات صورت گرفته داشته باشد. دوم اینکه چین در گذشته و در اغلب موارد پس از اینکه متعهد به توسعه بخش انرژی ایران شد، به تعهد خود عمل نکرد. هیچ تضمینی وجود ندارد که باز هم چنین نکند و به دنبال فرصتهای بهتر، ایران را ترک نکند. سوم اینکه رویکرد چین به توسعه منابع کشورهای دیگر، همانطور که در آفریقا نشان داده، صرفاً اقدامی جهت منافع مالی خود بوده است. چین هیچگونه علاقهای به توسعه و پیشرفت نیروی کار محلی یا پایگاه فنّاورانه آن ندارد. چین علاوه بر بهرهبرداری از منابع کشورهای دیگر، از این کشورها بهعنوان فرصتی برای استخدام شهروندان خود استفاده میکند. حتی در پروژههای قبلی راهآهن در ایران، علیرغم میزان بالای بیکاری در ایران، چین کارگران خود را به کار گرفت. عدم افزایش مشارکت کشورهای آفریقایی با چین، باید درسی برای مسئولان ایران باشد.
نکته هشداردهنده دیگر، چشمانداز حضور گسترده امنیتی-نظامی چین در ایران است. این حضور چین میتواند منجر به جریان گسترده ملیتهای مختلف این کشور شود که میتواند هشداری برای چشمانداز قومی و فرهنگی ایران تلقی شود. میزان بالای جمعیت چین و اشتهای سیرنشدنی پکن برای همه انواع منابع و فرصتهای شغلی، دلیلی است که بسیاری از کشورها از روسیه تا کشورهای مرکز آسیا از حضور گسترده چین نگران هستند.
بهعلاوه، به نظر نمیرسد مقامات ایرانی از ذهنیت برتریجویانه چینیها آگاهی داشته باشند. چین خود را بهعنوان «پادشاه میانی» و مرکز تمدن دنیا و دیگران را همچون افراد نامتمدن مینگرد. این واقعیت که چین در آسیا قرار دارد، چیزی از آرزوهای برتریجویانه این کشور نسبت به آمریکا یا اروپا کم نمیکند. گرایشهای برتریجویانه و احساس برتری فرهنگی تنها به غربیها اختصاص ندارد. سایر دولتها و فرهنگها نیز در معرض وسوسههای مشابه قرار دارند. اعطای چنین امتیازات گستردهای به چین از طرف کشوری که به استقلال و مبارزه با امپریالیسم مفتخر است، بسیار عجیب به نظر میرسد، بهویژه که رفتار چین با اقلیت مسلمان خود بسیار بدتر از رفتار کشورهای غربی است.