نقد انیمیشن پینوکیو (Pinocchio) | اثری جذاب از گیرمو دل تورو

 نقد انیمیشن پینوکیو (Pinocchio) | اثری جذاب از گیرمو دل تورو

انیمیشن پینوکیو (Pinocchio) | اثری جذاب از گیرمو دل تورو

انیمیشن پینوکیو، ساخته گیرمو دل تورو، اقتباسی تلخ و پیشرو از ماجراهای پینوکیوی معروف است. انیمیشنی که نسبت به نسخه‌های دیزنی بسیار جذاب‌تر و تاثیرگذارتر به نظر می‌رسد
افسانه Pinocchio، عروسک چوبی، یکی از پرتکرارترین‌ قصه‌های تاریخ سینماست. ماجراهای پینوکیو مربوط‌به یک رمان ایتالیایی قرن نوزدهم نوشته‌ی کارلو کلودی ‌است که در آن پسری چوبی آرزو دارد، پسری واقعی باشد. والت دیزنی در سال ۱۹۴۰ برای ساخت دومین فیلم پویانمایی‌اش به‌سراغ این رمان رفت، یک نمایش کلاسیک و جذاب که حالا جزو ۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان است. حال امسال دو اقتباس دیگر از این رمان روانه‌ی دو پلتفرم استریم شد. یکی لایواکشن و دیگری استاپ موشن. والت دیزنی با ساخت دوباره‌ی پینوکیو یکی دیگر از بازسازی‌هایش را انجام داد. لایواکشنی که با نظرات نه‌چندان مثبت منتقدان همراه شد و نتوانست موفقیت نسخه‌ی ۱۹۴۰ را برای دیزنی تکرار کند.

پینوکیوی دیگر امسال متعلق به نتفلیکس و گیلرمو دل تورو (Guillermo Del Toro) است. این اقتباس نسبت به نسخه‌ی دیزنی با مقبولیت بیشتری از سمت منتقدان همراه شد و نشان داد، فیلمنامه‌ای که آرزوی دیرینه‌ی دل تورو بوده، ارزش ساخته شدن را داشته است. دل تورو که برای فیلم شکل آب‌اش جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی را برد، دنیای فیلم‌سازی‌ خود را به این انیمیشن می‌آورد و نشان می‌دهد که پینوکیوی او فارغ از بعضی ایرادات، ساخته‌ی دست فیلمسازی است که هم زیرمتن‌ها را می‌شناسد و هم می‌داند که مخاطبان جامعه‌ی امروزی نیازمند چه چیزی هستند. نسخه‌ی دل تورو با حفظ روح و ایده‌ی ابتدایی قصه‌ی کارلو کلودی، چیزی است که باید باشد، نه تکراری است بر تکرارهای گفته شده و نه رونوشتی است برای باکس آفیس.
دل تورو در این اقتباس برخی از عناصر و ایده‌های اصلی کلودی را به جهانی از زیرمتن‌ها می‌برد و قصه‌ی خودش را تعریف می‌کند. ژپتو که در این دنیای جدید، پسرش «کارلو» را در یک بمباران غیرمنتظره از دست داده، شبی برای تسکین خود، پینوکیو را می‌سازد. عروسک چوپی ژپتوی دلشکسته، با طلوع خورشید، جان می‌گیرد و به حرف زدن می‌افتد، یک تکه چوب که قرار است به‌جای کارلو، شادی‌بخش زندگی ژپتوی پیر باشد. اما پینوکیوی دل تورو، موجودی بازیگوش، کنجکاو و غیرقابل‌کنترل است که با کارلوی محبوب ژپتو، فاصله‌ی بسیاری دارد و نمی‌خواهد همانند او مطیع باشد. دل تورو از همین ابتدا با انتخاب نام «کارلو» وارد استعاره‌ای جذاب و قدرتمند می‌شود. پینوکوی جان‌گرفته دقیقا برعکس چیزی است که «کارلو»ی ژپتو رفتار می‌کرد، دل تورو نیز چیزی را خلق کرده که برخلاف اثر «کارلو» کلودی پیش می‌رود و قصد سرکش بودن می‌کند.
ماجراهای پینوکیو بیش از یک قرن است که در میان مردم رواج دارد. داستانی که از همان ابتدا نیز برای کودکان نبود. تاریک بود، ترسناک بود و به تراژیک‌ترین شکل ممکن درس اخلاق می‌داد. شاید این هزارتویی که در ماجراهای به‌ظاهر ساده‌ی پینوکیو وجود دارد، تنها دلیل‌اش به زیست کارلو کلودی برمی‌گردد. کسی که در میان ایدئولوژی‌ها جولان می‌داد، گاهی مست بود، در میان قماربازان زندگی می‌کرد و درنهایت هم به‌سمت فلسفه، مذهب و انسان کشیده شد. باتوجه‌به این زیست کنش‌مند، در انتهای مسیری چالش‌برانگیز این پینوکیو بود که انتظار کلودی را می‌کشید؛ و حالا نیز بیراه نیست که بگوییم پینوکیوی چوبی سالیان سال منتظر دل تورو برای اقتباسی دغدغه‌مند بوده است.

پینوکیوی دل تورو عمیق‌ترین، تاریک‌ترین و چالش‌برانگیزترین پینوکیوی خلق شده از زمان کلودی تا این زمان است. دل تورو از دل یک داستان کلاسیک چیزی را می‌سازد که جهان امروز نیازمندش است. زمانی‌که کلودی ماجراهای پینوکیو را نوشت، دنیای ادبیات، دنیایی سنتی بود، ادبیات تعلیمی‌اش برپایه‌ی اطاعت و پذیرش، درس‌های اخلاقی می‌داد و تنها این مسائل مطلق بودند که می‌توانستند در میان قصه‌ها و داستان‌ها جای گیرند. از قصه‌ی کلودی گرفته تا اقتباس‌های دیزنی همه‌شان پایبند یک چیز بودند: «اگر عصیان کنید، سؤال بپرسید و اطاعت نکنید، گول می‌خورید و وارد مهلکه‌های بدی می‌شود». این یک دستور تربیتی سرسختانه و پوپولیستی برای کودکان دورانی بود که باید مطیع بار می‌آمدند و فرامین دیکته شده را اجرا می‌کردند.
ماجراهای پینوکیو در همه‌ی نسخه‌ها به‌دنبال پاسخ به این پرسش است: «چگونه پسری واقعی باشیم؟» که پسر واقعی قصه‌های پینوکیو، یک «پسر خوب» است. اما دل تورو، ذات قصه‌اش را به گونه‌ی دیگری تعریف می‌کند و سؤال متفاوت‌تری را می‌پرسد، «چه کسی» تعیین می‌کند که چه چیزی «خوب» است؟ چند تا «خوب» در دنیا وجود دارد؟ چرا باید از دیگران حرف شنوی داشته باشیم و سفر شخصی خودمان را شروع نکنیم؟ اینجا است که دل تورو خالق پینوکیویی معناگرا، پرسش‌گر و عصیان‌آفرین می‌شود. قصه‌ای که متجدد است، برای انسان امروزی ساخته شده و گوشش از حرف‌های تربیتی سنت‌گرایانه پر است.
در این داستان هر کس از ظن خود تعریف‌کننده‌ی مسیر خوبی و خوب بودن می‌شود. نماینده‌ی موسولینی، با پوشیدن لباس جنگ بر تن پینوکیو ادعا می‌کند که راه خوبی را به او نشان داده است. صاحب کارناوال، او را به‌سمت نمایش می‌کشاند و ژپتوی پیر نیز از پینوکیو می‌خواهد که به مدرسه برود و مثل سایر بچه‌های خوب رفتار کند. چالش جذاب ماجرای دل تورو دقیقا در همین نقطه اتفاق می‌افتد، جائی که پینوکیو از هر سه موقعیت فرار می‌کند و سفر شخصی خودش را پیش می‌گیرد. هیچ محکی در اینجا نشان‌دهنده‌ی خوب واقعی نیست و به عقیده‌ی فیلمساز، هرکس در جهان زندگی خودش، قرار است خوبی‌ را به ظن خود معنا کند.

کارلو کلودی از یک جسم چوبی، پسری خوب ساخت اما دل تو روو، برای این پسر چوبی، سفر قهرمانانه‌ای را ترتیب داد تا تبدیل به مردی واقعی شود و رویای خودش را جست‌وجو کند. در دیگر نسخه‌های این داستان، نقطه‌ی امن، جایگاهی مقدس است، گذار از پسر به مرد اتفاق نمی‌افتد و درک و تجربه از جهان بیرونی، شناختی شیطانی تلقی می‌شود. سفر قهرمانانه برای کلودی، آغازی شوم به‌همراه دارد و تنها این اطاعت است که می‌تواند، رستگاری را برای یک پسر رقم بزند. در این داستان اما پینوکیو باید کنکاش کند، اطاعت نکند و یک روز صبح برای نشان دادن لیاقت‌ خود از خانه بیرون بزند. او بیرون از دایره‌ی امن زندگی‌اش، دربرابر موسولینی می‌ایستد، جواب رفتارهای رئیس سیرک را می‌دهد، دوستانی پیدا می‌کند و درنهایت در ازای داشتن یک زندگی فانی، ژپتو را از دل یک هیولا بیرون می‌آورد. دل تورو از نسخه‌ی تربیتی والدِ کنترل‌گر کلودی به اقتباسی از یک سفر قهرمانانه می‌رسد. چیزی که دل تورو، به ما می‌دهد، جهانی گردن‌کش است. سکانس‌هایی پُر از نافرمانی‌ که اطاعت و تسلیم شدن را زیر سؤال می‌‌‌برد و نشان می‌دهد که عروسک‌های واقعی، آدم‌هایی با زیرمتن‌های اطاعت‌کننده هستند.
Pinocchio، قصه‌ای پُرمشغله است، سرشار از مضمون و زیرمتن‌هایی که گاها مجال پرداخت پیدا نمی‌کنند. داستانی همراه‌با یک زیرمتن ضدجنگ و گفتمانی علیه فاشیست‌ها و موسولینی. عنصری جهان‌شمول و ملموس که در همه‌ی زمان‌ها قابل بهره‌برداری است. دل تورو در دیگر زیرمتن‌اش وارد نقدهایی به مسیحیت حامی فاشیست می‌شود. وقتی که پینوکیو خود را با شمایل چوبی به صلیب کشیده شده‌ی مسیح مقایسه می‌کند، از ژپتو می‌پرسد که چرا مردم، این مجسمه‌ی چوبی را مقدس می‌دانند ولی از من فرار می‌کنند؟ مگر هر دوی ما از چوب نیستیم؟ تفاوت پینوکیوی چوبی و مسیح مصلوب در ناطق بودنشان است. پینوکیو حرف می‌زند، کنش‌مند است و دوست دارد که چیزهای بیشتری را تجربه کند اما در کلیسای تحت سیطره‌ی فاشیست، هیچکس حق پرسش‌گری ندارد و باید دربرابر هرآنچه که اتفاق می‌افتد، سکوت کند. در این شرایط، صحبت کردن و مطیع نبودن گناهی بزرگ و شیطانی است و اگر غیر از این باشد، سرانجامش مثل مسیح به صلیب ختم خواهد شد.
همان‌طور که گفته شده، پینوکیو سرشار از ایده‌هایی گیرا است که لایه به لایه‌ی این انیمیشن را شکل می‌دهند. شبح جنگ و فاشیسم، دوستی کودکان، مرگ، زندگی، کنترل‌گری، عشق به فرزند و سوگواری، سرباز کودکان و غیره چیزهایی هستند که قصه‌ی پینوکیو با آن‌ها درگیر است و تماشاگر را به چالش می‌کشاند.

دل تورو اما برای پرداختن به تک‌تک‌شان زمان کم می‌آورد و به‌همراه ریتم گاها نامنظم‌اش مخاطب را بی‌حوصله می‌‌‌‌‌کند. Pinocchio، امضای بصری همیشگی دل تورو را همراه خود دارد و هم از نظر محتوایی و هم از نظر فرمی ما را به یاد آثار دیگر او مثل هزارتوی پان و شکل آب می‌اندازد. این نمایش از نظر فنی یک استاپ موشن جاه‌طلبانه در دنیای انیمیشن‌ها است، اثری که از نظر محتوا پابه‌پای پیکسار می‌آید و از نظر بصری نیز چیزی از آن‌ها کم ندارد.

Nic

Related post

دیدگاهتان را بنویسید